سلام

یه سلام نو بعد از یه سال

یه سالی که گاهی احساس می کنم خیلی زود گذشت

و گاهی ،خییییییییییلی دیر

قبل از هر چیز عذر خواهی می کنم از ۱۴۳ نفری که کامنت خصوصی شونو

دیشب دیدم

و البته سعی کردم در حد امکان جواب بدم

و تشکر ویژه از همه ی دوستانی که نگرانم بودن و هستن

اول این که دلم واسه همه تون تنگ شده

دوم این که قول میدم دیگه زود به زود به روز بشم

سومم این که دارم  کتاب سومم ،که گزیدهای از کارهای کلاسیک ،

نو وسپیده  رو واسه چاپ آماده می کنم

البته با کمک دوستان عزیزی که بعدا از همه شون تشکر می کنم

اسم کتاب : حتی اگر باران نیاید

بیت اول شعرم اینه

من ،بی اگر، اما و شاید ، دوستت دارم

حتی اگر باران نیاید دوستت دارم

سال گذشته سال کاری خوبی بود

۱۹ تا ترانه ی خوب واگذار کردم که ارزش شنیدن داره

اونا رو بعد در یه پست ویژه می نویسم

می دونین که انگیزه ی من از چاپ کتاب فقط این بود که این قدر کارام سرقت نره

آخه ترانه رو از طلا بیشتر میدزدن

اما با کمال تعجب  یه آهنگساز به نام شاهین -خ ترانه ی فریب چشمامو نخور

که اتفاقا اسم کتاب اولمه،و شاید خیلی از شما خونده باشیدو

آهنگسازی کرده و فروخته اونور آب (خودش می گه به ستار ،سه میلیون تومن)

ادعا می کنه از محمد - ف که ترانه سراس ۲۰ تا ترانه خریده ۲۰۰ هزار تومن

که اینم قاطی اونا بوده،محمد- ف شدیدا انکار می کنه

البته من ضمن صحبتام با سردبیر یکی از مجلات موسیقی فهمیدم

 که  شاهین از ایشون هم ترانه دزدیده و فروخته  و سر چن نفر دیگه رو هم کلاه گذاش

و چند تا پرونده تو دادگاه داره

شما اسم چنین آدمی رو چی می ذارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

البته من ترانه رو چند روز پیش به یه آهنگساز محترم فروختم

و جریانو هم بهشون گفتم

از ما که گذشت

اما خیلی بده که بخوایم به هر قیمتی پولدار یا مشهور بشیم

کاش از کودکی به بچه هامون یاد بدیم تحت هیچ شرایطی یادشون نره

 که ما انسانیم و اشرف مخلوقات 

اما شعر:

هق هق پر از دیروز ،اتفاق افتاده

سجده های یخ بسته روی هرم سجاده

سایه های بی صاحب ،روی پله ی قدرت

آ سمان بی پرواز،پس زمینه ی وحشت

پشت پرده های شب،کاسه ها پر از خالی

حفره های سر بسته،وعده های پوشالی

پنجه های خون آلود ،رد پای شب رو ها

پاره پاره های عشق،روی دامن فردا

صد سوال بی پاسخ، روی قلب هر دیوار

صد نگاه اشک آلود پیکر خدا بر دار

پیکر خدا بر دار ،بت کنار بت بر تخت

خنده های مصنوعی مارک جعلی خوشبخت

ترس و ترس و خاموشی،پرده های افتاده

لرزو لرزو لرزیدن،شانه های سجاده

خیس خیس از این گریه،سرخ سرخ از این بیداد

کو مجال پروازی، تا دوباره ای آزاد