بی مقدمه
که طاعون گرفته اند
تمامی اهالی سرزمین من
نسخه می نویسند
نسخه
نسخه
نسخه های برابر اصل
نسخه های نا اصل
افاقه نمی کند
..........
اصلا باید تو را بنویسم
یا من هو اسمه دوا
.........
نمی شود که تو باشی و
اهالی سرزمین من از طاعون بمیرند
............................................................................................................................................
یک گربه روی سطل آشغالی که ولگردم
هر شب به دنبال تن خیس تو می گردم
هر شب کنار چشم هایی که نمی خوابد
لالایی تبدار من، ترس از لولوی بد
ترس از کسی که می زند زاغ سیاهت را
تو سعی خواهی کرد حتما اشتباهت را
-جبران کنی اما ببین این کوچه بن بست است
حالا سگ گله فقط با گرگ همدست است
دیگر به چشم خیس مردم اعتمادی نیست
در کل کشیدن هایشان آهنگ شادی نیست
تن داده ایم انگار به یک کار اجباری
یک جور مردن یا که بدتر یک خودآزاری
این جا خیابا ن ها همه خالی و متروک است
من به تو، حتی به خودم امروز مشکوک است
به سجده های بی خیال روی سجاده
به مرده ای که بی صدا در کوچه افتاده
به زنده های مرده حتی این در و دیوار
به مرده های زنده در زیر همین آوار
به دایه ها که ادعای مادری کردند
در محضر نامادری ها هم کم آ وردند
........
دستی که چاه نفت را بر چادرم می ریخت
و عشق را از چار چوب عقل می آویخت
کبریت خاموش جنون را در تو آتش زد
آمیزه ای از خاک و خون را در تو آتش زد
ما سوختیم از درد تو این سرخی از زردیست
معلوم خواهد شد که مردی اوج نامردیست
لعنت به هر چه رنگ که دنیای نیرنگ است
این جنگ های زرگری که ما یه ی ننگ است
** * * * * * *
از این همه تردید از تکرار بیزارم
از حرف های یاوه از انکار بیزارم
از این همه رنگ و ریا از وحشت و ابهام
از ذهن های کودن و بیمار بیزارم
از خون
گلوله
زخم
باتوم
گاز اشک آور
از رنگ های سبز بر دیوار بیزارم
از گربه ی مظلوم تی پا خورده نه اما
از موش های موذی خونخوار بیزارم